ذونزل . [ ن َ زَ ] (ع ص مرکب ) بسیار باران .ابری نزل و ذونزل ؛ بسیار باران . (از تاج العروس ).
ذونزل
لغت نامه دهخدا
ذونزل . [ ن ُ زُ ] (ع ص مرکب ) مبارک . یقال طعام ذونزل و نزیل ؛ ای مبارک و یقال رجل ذونزل ؛ ای کثیر النفل و العطاء و البرکة و قال لبید :
و لن تعدموا فی الحرب لیثاً مجرباً
و ذا نزل عندالرزیة باذلا.
و لن تعدموا فی الحرب لیثاً مجرباً
و ذا نزل عندالرزیة باذلا.
(تاج العروس ).
کلمات دیگر: