کلمه جو
صفحه اصلی

رجاحه

لغت نامه دهخدا

رجاحة. [ رَ ح َ ] (ع اِمص ) رجاحت . رجوع به رجاحت شود.


رجاحة. [ رُ ح َ ] (ع اِ) رُجّاحة.ریسمانی که می آویزند و اطفال بر آن سوار میشوند. (از اقرب الموارد). تاب . رجوع به رَجّاحة و تاب شود.


رجاحة. [ رُج ْ جا ح َ ] (ع اِ) بانوج . (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). بانوج ، و آن ریسمانی است که از جای بلندی یا شاخ و در درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تاب . و رجوع به تاب و ارجوحه و رُجاحة شود.



کلمات دیگر: