رؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوسفیان وکیعبن جراح الرؤاسی ، منسوب به رؤاس حرث . از روات است . از هشام بن عروة و ثوری و شعبه روایت کند و احمدبن حنبل و یحیی بن معین و جز آنها از وی روایت کنند. به سال 129 هَ . ق . متولد شد و به سال 197 یا 198 براه مکه در بیابانی درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسی
لغت نامه دهخدا
رؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) ابوجعفر محمدبن ابی سارةبن اخی معاذ الهراء الرؤاسی . و او بقول ثعلب نخستین کس است از کوفیان که نحو را وضع کرد و تصانیفی در نحو بدومنسوب است . وی بجهت بزرگی سرش بدین نسبت خوانده شد.(از اللباب فی تهذیب الانساب ). محمدبن ابی سارة نیلی ،مکنی به ابوجعفر. لغوی نحوی کوفی و او اول کس است از کوفیان که کتابی در نحو کرد. و در کتاب سیبویه هر جا «قال الکوفی » گوید مراد همین رؤاسی است و او معاصر خلیل بوده است . و از اوست : کتاب الفیصل . کتاب التصغیر. کتاب معانی القرآن . کتاب الوقف و الابتداء. کتاب الوقف و الابتداء الصغیر. (از الفهرست ابن ندیم ).
رؤاسی . [ رُ آ ] (اِخ ) عماربن ابی سلامةبن عبداﷲبن غراربن رؤاس بن دالان . از اصحاب علی (ع ) بود و با حسین (ع ) کشته شد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسی . [ رُ آ ] (ص نسبی ) نسبت است به رؤاس و او حرث بن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعةبن قیس عیلان است . || نسبت است به رؤاس بن دالان بن سابقة... (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
رؤاسی . [ رُ آ سی ی ] (ع ص ) بزرگ سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).