کلمه جو
صفحه اصلی

رو آوردن

فرهنگ معین

(وَ یا وُ دَ) (مص ل .) 1 - توجه کردن ، میل کردن . 2 - پرورش دادن .


لغت نامه دهخدا

رو آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) توجه کردن و بطرف چیزی رفتن . (فرهنگ نظام ). متوجه کسی شدن ورو کردن و رو نهادن . (آنندراج ). اقبال :
گر از یک نیمه رو آرد پناه مشرق و مغرب
ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان .

سعدی .


یک زمان دیده ٔ من رو بسوی خواب آرد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی .

سعدی .


برخیز و رو بطرف شیراز آر. (مجالس سعدی ).
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.

حافظ.


و رجوع به رو کردن و رو نهادن و روی آوردن شود.


کلمات دیگر: