ز پای اندرافتاده . [ زِ اَ دَ اُ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) زبون شده . عاجزگشته . از پای درآمده ، در اثر رنج بیماری ، پیری و مانند آن :
من آنم ز پای اندرافتاده پیر
خدایا بفضل توام دست گیر.
رجوع به از پای اندرافتاده شود.
من آنم ز پای اندرافتاده پیر
خدایا بفضل توام دست گیر.
سعدی (بوستان ).
رجوع به از پای اندرافتاده شود.