زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) حیی است از ازد سراة. (تاج العروس ). رجوع به زارة شود.
زأره
لغت نامه دهخدا
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است ببحرین . (منتهی الارب ). قریه ای است بزرگ در بحرین متعلق به عبدالقیس و در آنجا چشمه ای است که آنرا عین الزأرة گویند. این سخن از ابومنصور است و گفته شده که مرزبان الزأره از این قریه است و حدیثی از او معروف است . (تاج العروس ).
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) دهی است به طرابلس مغرب . (منتهی الارب ). قریه ای است به طرابلس و از آنجا است ابراهیم زاری . (تاج العروس ).
زأرة. [ زَءْ رَ ] (اِخ ) کوره ای است بصعید. (تاج العروس ). قلعه ای است بصعید. (منتهی الارب ).
زأرة. [زَءْ رَ ] (ع اِ) أجمه . بیشه و اصل در آن همزه است و ابوالحارث (شیر) را مرزبان الزأرة گویند زیرا که رئیس و مقدم بیشه است . (تاج العروس ). و این مأخوذ است از مرزبان الفرس که رئیسشان است . (اقرب الموارد). مرزبان الزأره ؛ شیر بیشه . (منتهی الارب ). || نیستان ؛ جای انبوه از نی . (ناظم الاطباء). || مجازاً، بستانی که همچون بیشه پر درخت باشد.(تاج العروس ) (اقرب الموارد). و بدین معنی است : زأرة جبار من النخل بسق . (اقرب الموارد). || مجازاً، جماعت شتران و گوسفندان که همچون درختان بیشه ، انبوه باشند. (تاج العروس ). رجوع به زاره شود.