کلمه جو
صفحه اصلی

زجرکشیده

لغت نامه دهخدا

زجرکشیده . [ زَ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ستمدیده . آزار دیده . تحمل ظلم و یا سختی کرده . رجوع به زجر، زجر دادن ، زجر کشیدن ، زجرکش ، شکنجه ، و شکنجه دیدن شود.



کلمات دیگر: