سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) ابن سبرة. صحابی است . (منتهی الارب ). سبرةبن سبرة الجعفی ، صحابی است و عمربن سعد ازاو روایت حدیث کرده است . (تاج العروس ج 2 ص 252).
سبره
لغت نامه دهخدا
سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) ابن عمروصحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوسلیط و امتاع الاسماع ص 439 شود.
سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) ابن غاکة. صحابی است . (منتهی الارب ). سالم بن ابی الجعد از او روایت کرده است . (تاج العروس ج 2 ص 252).
سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) ابن فاتک . صحابی است . (منتهی الارب ). سبرةبن فاتک اسدی . جبرین نضیر و سبربن عبیداﷲ از او روایت حدیث کرده اند. (تاج العروس ج 2 ص 252).
سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) ابن معبد مکنی به ابوثریه . صحابیست . رجوع به ابوثریه شود.
سبرة. [ س َ رَ ] (اِخ ) الجهنی . از صحابه است که در جنگ فتح مکه با پیغمبر بوده است . رجوع به ضحی الاسلام ج 3 ص 257 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 23 شود.
سبرة. [ س ُ رَ ] (اِخ ) پدر جارود که یکی از محدثان و علامه های اسلامی است . رجوع به کتاب التاج جاحظ ص 193 و جارود شود.
سبرة. [ س ُ رَ ] (اِخ ) شهری است در آفریقا که عمروبن العاص بعد از طرابلس در سنه ٔ 23 هجری آنجا را فتح کرده است . (معجم البلدان ).
سبرة.[ س َ رَ ] (ع اِ) بامداد خنک . ج ، سبرات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سرمای بامدادی . (مهذب الاسماء).