کلمه جو
صفحه اصلی

سبله

لغت نامه دهخدا

سبلة. [ س َ ب َ ل َ / س َ ل َ ] (ع اِ) بروت ، یا موی بر بروت است ، یا کرانه ٔ بروت یا فراهم آمدنگاه هر دو بروت ، یا موی که بر زنخ است تا سر ریش ، یا بخصوص سر ریش که بر سینه فتد. ج ، سبال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بروت . (دهار). || موی گرداگرد منخر شتر، یا آنکه در پائین منخر است . (منتهی الارب ). || مغاکچه ٔ وسط لب بالائین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خوشه . (منتهی الارب ). خوشه از گندم و مانند آن . (اقرب الموارد). || جَرَّ سَبَلَتَه ُ؛ متکبرانه و جامه کشان رفت . (منتهی الارب ). جر سبلته ؛ ای ثیابه . (اقرب الموارد). || نشر سبلته ؛ یعنی تهدیدکنان درآمد. (منتهی الارب ). || حسن السبلة؛ شتر تنک پوست . (منتهی الارب ). بعیر حسن السبلة؛ یریدون رقة. (اقرب الموارد). لَبَت َ فی سبلة الناقة؛ نیزه زد در گوِ سینه ٔ ناقة. (منتهی الارب ).


سبلة. [ س َ ب ِ ل َ ] (ع ص ) خصیة سَبِلة؛ خایه ٔ دراز. (منتهی الارب ).


سبلة. [ س ُ ب ُل ْ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در جبال طی که پیچ و خمهای آن هنوز شناخته نگردیده . (معجم البلدان ).


سبلة. [ س ُ ل َ ] (ع اِ) یک خوشه . (منتهی الارب ). || باران فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).



کلمات دیگر: