کلمه جو
صفحه اصلی

سرآماس

لغت نامه دهخدا

سرآماس . [ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از تکبر و غروری . (گنجینه ٔ گنجوی ) :
سیه ماری افسون گرگی در او
سرآماسی از سر بزرگی در او.

نظامی .




کلمات دیگر: