کلمه جو
صفحه اصلی

سردارآباد

لغت نامه دهخدا

سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد. دارای 600تن سکنه است . آب آن از چشمه ٔ کمره . محصول آن غلات و لبنیات و پشم است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) به قلعه سرخه گان مراجعه شود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. دارای 597 تن سکنه است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 200 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . دارای 200 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ دز. محصول آن غلات ،برنج ، کنجد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نقاب بخش جغتای شهرستان سبزوار. دارای 216 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ،پنبه ، کنجد است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


سردارآباد. [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. این دهستان در باختر شوشتر در رود شطیط و همچنین بین دو دهستان شاه ولی و دیمچه واقع است . محصول عمده ٔ قراء دیمی است . این ده از 7 قریه ٔ بزرگ و کوچک تشکیل شده . جمعیت آن در حدود 1500 تن است . قراء مهم دهستان عبارت اند از قلعه ٔ سرخه گان که دارای 800 تن سکنه است ، و نی سیاه که 200 تن جمعیت دارد. ساکنین از طایفه ٔ بختیاری و عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).



کلمات دیگر: