سرکشیده . [ س َک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) روئیده . بالاآمده : و کشت های سبز سرکشیده را به حصار نرشخ اندر می آوردند و کار بر مسلمانان سخت شد. (تاریخ بخارا).
سرکشیده
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر:
سرکشیده . [ س َک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) روئیده . بالاآمده : و کشت های سبز سرکشیده را به حصار نرشخ اندر می آوردند و کار بر مسلمانان سخت شد. (تاریخ بخارا).