کلمه جو
صفحه اصلی

سفیددار

لغت نامه دهخدا

سفیددار. [ س َ /س ِ ] (اِ مرکب ) سپیدار. سفیدار: درخت سفیددار هرچندبرگ و ساق و شاخ آن بهم ماننده است لیکن انواع بسیار دارد. (فلاحت نامه ). رجوع به سپیدار و سفیدار شود.


سفیددار. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد، دارای 146 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



کلمات دیگر: