کلمه جو
صفحه اصلی

شأفه

لغت نامه دهخدا

شأفة. [ ش َءْ ف َ ] (ع اِ) ریش سوختنی که زیر قدم برآید و علاج آن به داغ کنند و اگر ببرند صاحب آن بمیرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صحاح اللغة) (دهار) (آنندراج ). شئفت رجله شأفاً؛ اذا خرجت علیها الشأفة و هی قرحة. (از اساس البلاغه ) (صحاح اللغة). || اصل و بیخ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استأصل اﷲ شأفته ؛ یعنی ببرد اصل و بیخ آن را خدای یا ببرد چنانکه میبرد شأفه را به داغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صحاح اللغة). || اهل و عیال و مال . شأفة الرجل ؛ یقال هی اهله و ماله . (از اقرب الموارد از لسان العرب ) (متن اللغة). || ریشی که در ناخن دست یا پا و یا کف آن بعلت خلیدن خار یا چوبی ریم کند و چرک نمایدو بزرگ شود. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). شئفت اصابعه ؛ ریشه گرفت کرانهای ناخن او. (منتهی الارب ).


شأفة. [ ش َءْ ف َ ] (ع ص ) رجل شأفة؛ مرد گرامی و دلاور. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).


شأفة. [ش َءْ ف َ ] (ع مص ) بمعنی شآفة؛ ریش برآمدن از کف پای . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || بخشم آوردن . (از اقرب الموارد). بخشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ). || ریش شدن ناخن پای . (از اقرب الموارد). || ترس از رسیدن چشم زخم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ترس ازراه نمودن کسی را که خوش آیند نباشد دیگری را. (از اقرب الموارد). رجوع به شأفة شود. || (اِمص ) دشمنی و عداوت . بینهم شأفة؛ یعنی میان ایشان دشمنی باشد. و استأصل اﷲ شأفتهم ؛ یعنی خدای از بن برکند دشمنی و آزار ایشان را. (از اساس البلاغه ٔ زمخشری ) (از متن اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: