کلمه جو
صفحه اصلی

شمعسان

لغت نامه دهخدا

شمعسان . [ ش َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شمع. چون شمع :
شاهدان را همه چون موم توان کردن نرم
شمعسان با تو اگر سیم و زری مستوفاست .

اثیر اومانی .


رجوع به ماده های شمعصفت و شمعوش شود.


کلمات دیگر: