دلخواه، خوشآیند، دلپذیر، مطبوع
طبعنواز
مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
طبعنواز. [ طَ ن َ ] (نف مرکب ) مهربان . دمساز. سازگار. دلخواه :
گر نفسی طبعنواز آمدی
عمر ببازی شده بازآمدی .
طبعنوازان و ظریفان شدند
با که نشینی که حریفان شدند.
چون سخن گفته شد به رفق و به راز
سخن دلفریب طبعنواز.
چند از آن داستان طبعنواز
گفت و آن نازنین شنید بناز.
گر نفسی طبعنواز آمدی
عمر ببازی شده بازآمدی .
نظامی .
طبعنوازان و ظریفان شدند
با که نشینی که حریفان شدند.
نظامی .
چون سخن گفته شد به رفق و به راز
سخن دلفریب طبعنواز.
نظامی .
چند از آن داستان طبعنواز
گفت و آن نازنین شنید بناز.
نظامی .
کلمات دیگر: