کلمه جو
صفحه اصلی

عبیرآباد

لغت نامه دهخدا

عبیرآباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دامغان ، واقع در ده هزارگزی جنوب باختری دامغان . و هفت هزارگزی ایستگاه . هوای آن معتدل است و 350 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه علی تأمین میشود. محصولات آن غلات ، پسته ، پنبه ، انگور و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری است . صنایع دستی آنها کرباس بافی است . راه فرعی آن از ایستگاه منشعب میشود. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


عبیرآباد. [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. در جلگه واقع است . و هوای آن معتدل است و 354 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات است شغل اهالی زراعت و مالداری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).



کلمات دیگر: