کلمه جو
صفحه اصلی

عقدبند

لغت نامه دهخدا

عقدبند. [ع َ ب َ ] (نف مرکب ) که عقد بندد. رجوع به عقد شود.


عقدبند. [ ع ِ ب َ ] (نف مرکب ) که گلوبند و گردن بند سازد. جواهرساز. گوهری :
گشته از مشک و لعل اوهمه جای
مملکت عقدبند و غالیه سای .

نظامی .




کلمات دیگر: