کلمه جو
صفحه اصلی

علی آملی

لغت نامه دهخدا

علی آملی . [ ع َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن سیدکمال الدین بن سیدقوام الدین مرعشی آملی (سید...). وی در سال 807 هَ . ق . پس از رفع شورش اسکندر شیخی توسط شهرخ میرزا، به حکومت ولایت آمل رسید و بارفروشه ده را به برادر خود سیدغیاث الدین ، و آمل را به سیدقوام الدین بن سیدرضی الدین علی واگذاشت . پس از یک سال مردم آمل از حکومت سیدقوام الدین به تنگ آمده وی را عزل کرده و سیدعلی ساری را که در جنگل بود به شهر آورده به حکومت برگزیدند. و در جنگی که بین سیدعلی آملی و سیدعلی ساری درگرفت سیدعلی ساری شکست خورده فرار کرد. وسیدعلی در مدت حکومتش بر آمل و برخی شهرهای دیگر مازندران بارها با سایر سادات جنگ وگریز کرد تا سرانجام در سال 825 هَ . ق . که با عده ای از مردم تنکابن به دروازه ٔ آمل تاخته بود تیری به او اصابت کرد و پس ازچند روز درگذشت . (از حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 346 - 350). و نیز رجوع به تاریخ طبرستان و رویان و مازندران تألیف سیدظهیرالدین بن سیدنصیرالدین مرعشی شود.


علی آملی . [ ع َ ی ِ م ُ ](اِخ ) ابن احمدبن حسین حسینی علوی آملی ، ملقّب به ممتازالعلماء و مکنّی به ابوالحسن . فقیه امامی بود و اصل او از آمل و تولدش در بمبئی به سال 1298 هَ . ق .بوده است . او مدتی در کربلا ساکن بود و نزد علمای آنجا تحصیل کرد. و در سال 1355 هَ . ق . در لکهنو در هند درگذشت . او را کتابی در فتاوی ، و رسائلی در اجتهادو اثبات نبوت و امامت است . (از معجم المؤلفین ج 7 ص 14 از الاعلام زرکلی ج 5 ص 67 و اعیان الشیعة ج 6 ص 283).



کلمات دیگر: