کلمه جو
صفحه اصلی

علیمحمد

لغت نامه دهخدا

علیمحمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) سالم بن سالم . رجوع به علی سالم شود.


علیمحمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی . ملقب به تاج العلماء. رجوع به علی نقوی (ابن محمدبن محمدبن ...) شود.


علیمحمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدرضا آرانی کاشانی . متخلص به بیضائی و مشهور به ادیب . رجوع به علیمحمد ادیب شود.


علیمحمد. [ ع َ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن عبداﷲخان امین الدولةبن محمدحسین خان صدراعظم فتحعلیشاه . وی از نوادگان محمدحسین خان صدراعظم ، و ملقب به نظام الدوله بوده است . او را رساله ای است در شرح حال چند تن از روات عامه . (از مصنفی علم الرجال آقابزرگ ).



کلمات دیگر: