کلمه جو
صفحه اصلی

عنبربیز

لغت نامه دهخدا

عنبربیز. [ عَم ْ ب َ] (نف مرکب ) مخفف عنبربیزنده . آنچه عنبر بیفشاند.
- عنبربیز کردن ؛ عنبر بیختن . عنبر افشاندن :
کابر آزار و باد نوروزی
درفشان می کنند و عنبربیز.

سعدی .




کلمات دیگر: