کلمه جو
صفحه اصلی

غاژکرده

لغت نامه دهخدا

غاژکرده . [ ک َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) پنبه دانه از پنبه بیرون کرده و پشم زده و مهیا برای رشتن . || ابریشم پاک کرده : اخزری ؛ دستارها از ابریشم غاژ کرده . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: