کلمه جو
صفحه اصلی

غزاه

لغت نامه دهخدا

غزاة. [ غ ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ غازی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پیکار وکارزارکنندگان با دشمن دین . جنگجویان . رجوع به غازی شود : غزاة جنود و کماة اسود خویش را پیش خواند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 348).


غزاة.[ غ َ ] (ع اِمص ) کشش و جنگ با دشمن دین . (منتهی الارب ). اسم مصدر غَزْوْ. ج ، غَزَوات . عزیمت به جنگ دشمنان و غارت کردن دیار آنان . (از اقرب الموارد). رجوع به غزو و غزا شود : با ایشان [ اعراب ] صلح کرد [ قباد ] و نان پاره ای داد ایشان را و عزم غزاة روم کرد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 85). از ابتدای اسلام تا به اکنون یک دیه نستدند و یک غزاة نکردند. (کتاب النقض ص 475). علی رضوان اﷲ علیه از حرب جمل و صفین ونهروان با هیچ غزاتی نپرداخت . (کتاب النقض ص 475).



کلمات دیگر: