فراهة. [ ف َ هََ ] (اِخ ) جایی است به سیستان و از آن جا است ابونصر فراهی . (از تاج العروس ). دهی است به سجستان . (منتهی الارب ). و رجوع به فراه شود.
فراهه
لغت نامه دهخدا
فراهة. [ ف َ هََ ] (ع مص ) زیرک گردیدن . (از منتهی الارب ). سخت زیرک شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). حاذق و ماهر گردیدن . (از اقرب الموارد). زیرکی و استادی و نیک رفتاری . (آنندراج ). || نیک رو شدن ستور یعنی تیزرونده شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). سخت زیرک شدن ستور. (مصادر زوزنی ). || به نشاط آمدن و سبک شدن . || صبیح گشتن . (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: