کلمه جو
صفحه اصلی

فزره

لغت نامه دهخدا

فزرة. [ ف ِ رَ ] (ع اِ) بچه ٔ ببر ماده . (از اقرب الموارد). رجوع به فِزر شود.


فزرة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) راه گشاده . (از اقرب الموارد). راه فراخ . || گره بزرگ که بر اندام برآید. (منتهی الارب ). که بر پشت یا سینه برآید. ج ، فُزَر. (از اقرب الموارد). قوز. کوژ. گوژ. رجوع به این کلمات شود.



کلمات دیگر: