کلمه جو
صفحه اصلی

قطارگز

لغت نامه دهخدا

قطارگز. [ ق َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در 12 هزارگزی جنوب باختری اسفراین . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 3 تن میباشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قطارگز. [ ق َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 42 هزارگزی باختر بیرجند. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیر است . سکنه ٔ آن 12 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است .شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. مزرعه ٔ زیر آب جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


قطارگز. [ ق َ گ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 120 هزارگزی جنوب باختری قصبه رود و 15 هزارگزی جنوب مالرو عمومی زوزن به چاه باغ . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرم سیر است . سکنه ٔ آن 270 تن میباشد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).



کلمات دیگر: