کخکخ . [ ک ِ ک ِ ] (اِ صوت ) کلمه ای است که آنرا در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کخ شود.
کخکخ
لغت نامه دهخدا
کخکخ . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز سرفه کردن . (برهان ). آواز سرفه کردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز سرفه . (غیاث اللغات ). سرفه کردن و تندتند نفس زدن . (فرهنگ فارسی معین ) :
خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش .
|| صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان ). صدای خنده ٔ بلند. (آنندراج ). آواز و صدای خنده . (ناظم الاطباء) :
از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
چونکه درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
خرس نیز ار خورد بناچارش
زود در کخکخ اوفتد کارش .
اوحدی (از آنندراج ).
|| صدای خنده را نیز گفته اند. (برهان ). صدای خنده ٔ بلند. (آنندراج ). آواز و صدای خنده . (ناظم الاطباء) :
از پی مصلحت بر او خندد
کخکخی در بروت او بندد.
سنائی .
چونکه درد و شور او بسیار شد
هر که صوفی بود بااو یار شد
کخکخی و های و هویی می زدند
تا که چندین مست و بی خود می شدند.
مولوی .
کخکخ . [ ک ُ ک ُ] (اِ) حراره بود و حال صوفیان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). حراره . (لغت نامه ٔ حافظ اوبهی ). قول . تصنیف ترانه . زجل . موشح . موشحه . شرقی . عروض البلد. قوما.ملعبه . کاری . موالیا. (یادداشت مؤلف ) :
آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار .
حقیقی صوفی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
کخکخ اندر سماع چیست خری
چک چک اندر چراغ چیست تری .
|| بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده . (برهان ). حرارت و گرمی . (ناظم الاطباء). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته . (از یادداشت مؤلف ).
آهی کن و زین جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد وبدر بر پس ایزار .
حقیقی صوفی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
کخکخ اندر سماع چیست خری
چک چک اندر چراغ چیست تری .
سنائی .
|| بمعنی حرارت و گرمی هم آمده لیکن اشاره به حرکتش نشده . (برهان ). حرارت و گرمی . (ناظم الاطباء). صاحب برهان و به تبع او دیگران بمعنی حرارت و گرمی آورده اند و ظاهراً به اشتباه از حراره که قول و ترانه است و ذکر شد گرفته اند و حراره را حرارت پنداشته . (از یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: