کلمه جو
صفحه اصلی

کوه پاره

لغت نامه دهخدا

کوه پاره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حصه و پاره و لختی از کوه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). یک لخت از کوه . (ناظم الاطباء). قسمتی از کوه . حصه ای از جبل . (فرهنگ فارسی معین ).کُه پاره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
راست گفتی خیال حلم امیر
بار آن کوه پاره بود مگر.

فرخی .


که مردی بس عظیم و شخصی چون کوه پاره بود. (قصص الانبیاء). غلام حبشی در میدان مانند کوه پاره ای ... (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از اسب هم هست که عربان فرس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). اسب . (ناظم الاطباء). کنایه از اسب . فرس . (فرهنگ فارسی معین ).

گویش مازنی

۱نام آبادیی از دهستان سجارود بابل ۲از توابع بندپی واقع در ...



کلمات دیگر: