گاوگور. (ص مرکب ) مبارز بود. شاعر گوید :
بیاید بمیدان یکی گاوگور
که افزون بد او را ز صد گاو زور.
؟ (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 164 و حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
گاوگور
لغت نامه دهخدا
کلمات دیگر:
گاوگور. (ص مرکب ) مبارز بود. شاعر گوید :
بیاید بمیدان یکی گاوگور
که افزون بد او را ز صد گاو زور.
؟ (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 164 و حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).