کلمه جو
صفحه اصلی

گدگدی

لغت نامه دهخدا

گدگدی . [ گ ُ گ ُ ] (هندی ، اِ) جنباندن انگشتان در زیر بغل کسی تا به خنده افتد.(برهان ) (جهانگیری ). غلغلچ . غلغلیچه . غلغلک . کلمه ای است که در عربی آن را دغدغه خوانند. ابن سینا رساله ای در پیدایش دغدغه در بدن انسان تألیف کرده است . رجوع به کتاب فهرست کتب خطی مجلس شورای ملی ج 3 شود.


گدگدی . [ گ ُ گ ُ] (اِ صوت ) کلمه ای باشد که شبانان بدان بز را نوازش کنند و بجانب خود طلبند.(برهان ) (آنندراج ). پژپژی . (جهانگیری ) :
زآنکه دیر است تا مثل زده اند
نشود بز به گدگدی فربه .

ابن یمین (از جهانگیری ).




کلمات دیگر: