کلمه جو
صفحه اصلی

گردآباد

لغت نامه دهخدا

گردآباد. [ گ َ ] (اِخ ) از چهل و یک پاره دیه است از ناحیه ماوین در همدان . (نزهة القلوب مقالة الثالثه ص 72).


گردآباد. [ گ ِ ] (اِخ ) نام شهر مدائن است و آن را طهمورث دیوبند که از جمله ٔ پیشدادیان است بنا کرده بود و جمشید به اتمام رسانید. (برهان ). آباد شده ... و آن هفت شهر بوده که مدائن سبعه خوانده اند. قادسیه . رومیه . حیره . بابل . حلوان . نهروان و مدائن . جمشید بر دجله ٔ بغداد از سنگ پلی عظیم بسته بود،اسکندر آن پل را مانند تخت جمشید خراب کرد. (آنندراج ). و رجوع به نزهة القلوب مقالة الثالثه ص 44 شود.


گردآباد. [ گ ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ،واقع در 10هزارگزی شمال ارومیه ، در مسیر راه شوسه ٔ ارومیه به سلماس . هوای آن معتدل و دارای 526 تن جمعیت است . آب آن از نازلوچای و چشمه . محصول آنجا غلات ، توتون ، کشمش ، چغندر و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است . در این ده دبستان پنج کلاسه وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).



کلمات دیگر: