کلمه جو
صفحه اصلی

گریزگه

لغت نامه دهخدا

گریزگه . [ گ ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گریزگاه :
من که در شهربند کشور خویش
بسته دارم گریزگه پس و پیش .

نظامی .


رجوع به گریزگاه شود.


کلمات دیگر: