کلمه جو
صفحه اصلی

گهرافشان

لغت نامه دهخدا

گهرافشان . [گ ُ هََ اَ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرافشان :
عاریت خواستمی گوهر اشک
ز ابر دست گهرافشان اسد.

خاقانی .


قصری که عرش کنگره ٔ اوست آسمان
از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد.

خاقانی .


باد مبارک گهرافشان او
بر ملکی کاین گهر است آن او.

نظامی .


رجوع به گوهرافشان شود.


کلمات دیگر: