کلمه جو
صفحه اصلی

لطف ا

لغت نامه دهخدا

لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (السید...) ابن عطأاﷲبن احمد الحسینی الشجری النیشا بوری . وی فاضلی بود متبحر و دیوانش به ده هزار بیت بالغ و از شیخ ابی علی بن الشیخ ابی جعفر الطوسی روایت کردی . (روضات الجنات ص 520).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمهدی البحرانی . مالک و هم مصحح نسختی از شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید به سال 1164 هَ . ق . (مضبوط در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار) بود. (فهرست کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار ج 2 ص 48).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (الشیخ ...) ابن عبدالکریم بن ابراهیم بن علی بن عبدالعالی العاملی المیسی ثم الاصفهانی . معاصر شیخ بهائی و شاه عباس کبیر و مسجد معروف در میدان شاه اصفهان به نام اوست .درباره ٔ وی صاحب روضات الجنات آرد: ... کان عالماً فاضلاً صالحاً فقیهاً متبحراً محققاً عظیم الشأن جلیل القدر ادیباً شاعراً معاصراً لشیخنا البهائی و کان البهائی یعترف له بالفضل و العلم و الفقه و یأمر بالرجوع الیه کذا فی امل الاَّمل و قال المحدث النیسابوری بعد الترجمة له بما نقل . ذکره صاحب امل الاَّمل و مسجده معروف بمیدان الشاه باصبهان صح ّ - انتهی . و قد تقدمت الاشارة الیه فی ذیل ترجمة جدید المسمیین و مواضعاخر من تضاعیف هذا الکتاب فلیراجع. و نقل عن کتاب محافل المؤمنین و هو غیر مجالس القاضی نورالدین انه قیل فی تاریخ وفاة الشیخ لطف اﷲ المذکور بالفارسیه :
چون دو لام از نام او ساقط کنی
سال تاریخ وفاتش زآن شمار.
و ظاهران مراده بنامه هو تمام لفظه الشیخ لطف اﷲ من غیرتحلیته بالالف و اللام لأنها غیرمعتبرة فی اصطلاح العجم عند تسمیتهم الاشیاء فیکون تاریخ وفاته علی ذلک سنة خمس و ثلثین و الف بعد وفاة شیخنا البهائی المعاصر له بخمس سنین و ذلک لانا نأخذ من لفظة الجلالةطرفیها و نسقط لامیها فیصیر الامر کما ذکر و تعدد لامیها مسلم عند اهل التاریخ کما انشده بعضهم بالفارسیه :
اﷲ بود یک الف و هاء و دو لام
عاجز شده از کنه کمالش اوهام .

فلیتفطن (از روضات الجنات صص 519 - 520).



لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (امیر...) داماد امیر عادل آقا، از امرای سلطان احمد در نیمه ٔ دوم قرن هشتم هجری .رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی صص 232 - 239 شود.


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) بیان تیمور. از ملازمان شاهرخ بود و از جانب وی پس از ورود شاهرخ به اصفهان مأمور ضبط اموال فارس گشت . (حبیب السیر جزء سیم از ج 3 ص 190).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (خواجه ...) نهمین امیر از سلسله ٔ سربداران (761-762 هَ . ق .). فرزند امیر وجیه الدین مسعود، دومین امیر این سلسله و مشهورترین آنان . پس از قتل کلو اسفندیار که از چاکران امیر مسعود بود، مردم خواستند لطف اﷲ را به امارت اختیار کنند، ولی خواجه شمس الدین علی رئیس مریدان شیخ حسن جوری به مناسبت آنکه او طفل بود این کار را مصلحت ندانست و خواجه فضل اﷲ برادر امیر مسعود را ریاست ایشان داد و او را نایب لطف اﷲ کرد. خواجه فضل اﷲ پس از هفت ماه از سلطنت کناره گرفت و پس از وی خواجه شمس الدین علی جشمی مدت چهار سال و نه ماه (749-753) و سپس خواجه یحیی کرابی مدت شش سال (753-759 هَ . ق .) و آنگاه ظهیرالدین کرابی مدت یک سال (759-760) و بعد حیدر قصاب مدت یک سال و یک ماه (760-761) حکومت کردند و سرانجام دو تن ازاتابکان صاحب ترجمه ، یعنی پهلوان حسن دامغانی سپهسالار حیدر قصاب و پهلوان نصراﷲ پس از قتل حیدر قصاب به نام لطف اﷲ نقاره زدند و خواجه لطف اﷲ امیر سربداران شد. جلوس خواجه لطف اﷲ اسباب مسرت طرفداران سربداریه گردید، چه او فرزند امیر وجیه الدین مسعود مشهورترین امرای ایشان بود و به همین مناسبت در جلوس او شادیهاکردند و نثارها دادند، لیکن پهلوان حسن دامغانی نفوذ کلی داشت و بر خواجه ٔ خود تحکم میکرد، چنانکه پس از گذشتن یک سال و سه ماه چون بین خواجه لطف اﷲ و پهلوان حسن بر سر کشتی گیران سبزوار و تعصبی که هر یک نسبت به یک دسته اظهار میکردند اختلاف شد. پهلوان حسن خواجه لطف اﷲ را محبوس کرد و در آخر رجب 762 هَ . ق . به قتل رسانید. خواجه لطف اﷲ را چون پسر امیر مسعود بودمردم سبزوار میرزا، یعنی امیرزاده میخواندند و این گویا اول باری است که در زبان فارسی کلمه ٔ میرزا معمول شده است . (تاریخ مغول تألیف اقبال صص 473-477).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (شیخ ...) از خلفای حاجی بیرام ولی . (قاموس الاعلام ترکی ).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن الیاس رومی . صاحب حاشیه بر حاشیه ٔ خیالی بر شرح عقاید النسفی ، مقتول به سال 900 هَ . ق . و صاحب حاشیه بر شرح هدایه ٔ قاضی میر. وفات وی به سال 929 هَ . ق . بود.


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن صدرالدین عراقی از نزدیکان امیر مبارزالدین محمد مؤسس سلسله ٔ مظفریّه در قرن هشتم هجری . (حاشیه ٔ تاریخ ادبیات ایران تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ج 3 ص 181). وی را کنیت کمال الدین بوده است . (تاریخ گزیده ص 678). از بدمنشی و تندخویی امیر مبارزالدین و قساوت قلب وی این روایت از مولانا لطف اﷲ که در سفر و حضر ملازم امیر مبارزالدین بوده مروی است که گفته است بسیار دیده ام که امیر مبارزالدین مشغول تلاوت قرآن بود، در آن بین مقصری را نزد او می آوردند، قرآن را گذاشته به دست خود مقصر را کشته و دوباره به تلاوت قرآن مشغول میشد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 187).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالرشید. نام پدر حافظ ابرو است .


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عطأاﷲ الحویزی . صاحب شرح شرایع الاسلام . بنابه گفته ٔ صاحب امل الاَّمل در جزء ثانی کتاب خود به نام تذکرةالمتبحرین : وی مردی عالم و فاضل و متبحر و معاصر صاحب امل الاَّمل بوده است . (روضات الجنات ص 520).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدالغیاث الظفیری . از علمای یمن متولد و متوفی ̍ به ظفیر و منسوب بدانجاست . او را تصانیفی است ، چون : المناهل الصافیة علی الشافیة، الایجاز فی المعانی و البیان ، حاشیه علی شرح التلخیص فی البلاغة و اُرجوزة فی الفرائض . وفات وی به سال 1035 هَ . ق . بود. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 820).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) مصری . طبیب بود و او راست : تصریح فی شرح التلویح و کتاب تلویح از فخرالدین خجندی است .


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) مولانا جلال الدین از اصناف علوم بهره ور بود و سالهادر مملکت بخارا به لوازم منصب قضا قیام داشت . وفاتش در بیستم ذیحجه ٔ سنه ٔ احدی و سبعین و ثمانمائة هَ .ق . در دارالسلطنه ٔ هرات اتفاق افتاد و اولاد عظامش شرف جهان مولانا جمال الدین عبدالرحیم صدر و جناب امارت مآب امیر نظام الدین عبدالوهاب به مراسم تعزیت داری اقدام فرمودند و سلطان سعید به مجلس عزا تشریف برده ایشان را پرسش نموده خلع فاخر پوشانید. و نعش مولانا لطف اﷲ را از هرات به بخارا نقل کردند و در موضعی مناسب به خاک سپردند. (حبیب السیر جزء سوم از ج 3 ص 197).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ )متخلص به لطف از مردم بخارا. طبیعتش به لطیفه گویی مایل بود و شغل قضا و مدرسی داشت . این بیت او راست :
عید است چرا کشته ٔجانان نشود کس
حیف است که عید آید و قربان نشود کس .

(از قاموس الاعلام ترکی ).



لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ )محمد از ادبای هندوستان و از معاصرین اورنگ زیب . وی تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی را تحت عنوان «آسمان سخن » به فارسی منظوم ساخته و آن را طبق بروج فلکی به دوازده باب مبوّب کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ](اِخ ) ابن یوسف حلیمی (قاضی ). رجوع به حلیمی شود.


لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن یوسف . صاحب شرح فرائض الحلمی الرومی .



کلمات دیگر: