کلمه جو
صفحه اصلی

مأمونیه

لغت نامه دهخدا

مأمونیه . [ م َءْ نی ی َ ] (اِخ ) محله ٔ بزرگ و پروسعتی است در بغداد بین نهرالمعلی و باب الازج و منسوب به مأمون خلیفه است . (از معجم البلدان ).


مأمونیه . [ م َءْ نی ی َ / ی ی ِ ] (اِ) نوعی از نان شکری . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) . || نوعی ازپوشاک و لفافه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مأمونیه . [ م َءْ نی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است بین ری و ساوه . (از معجم البلدان ). قصبه ٔ مأمونیه مرکز بخش زرندو تابع شهرستان ساوه است که در بین تهران و ساوه واقع است . موقعیت طبیعی جلگه و هوای آن معتدل است و 2500 تن سکنه دارد. ادارات دولتی قصبه عبارتند از بخشداری ، پست و تلگراف و تلفن ، دسته ٔ ژاندارمری ، نماینده ٔ فرهنگ . از آثار قدیمی آن قلعه ٔ خرابه ٔ قدیم مجاورآبادی است که بشکل تپه درآمده است و امامزاده ٔ قدیمی به نام سید منصور دارد که بنای آن نسبةً قدیمی و زیارتگاه مردم قصبه مجاور است . مزارع منصورآباد جزء این قصبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به نشریه ٔ مرکز آمار ایران ج 11 (شهرستان ساوه ) شود.


مأمونیه . [ م َءْ نی ی َ / ی ِ ] (اِخ ) نام سلسله ای است که تابع حکومت سامانیان بودند و تا قسمتی از دوره ٔ غزنویان در خوارزم استقلالی داشتند. از ابتدای کار این سلسله اطلاع کافی در دست نیست و از چند سال آخر قرن چهارم به بعد اسامی ایشان در تاریخ ایران دیده می شود. از جمله سلاطین این سلسله مأمون بن محمد خوارزمشاه است که در گرگانج حکومت داشت . بعد از او علی بن مأمون بن محمد جانشین وی شد و اوست که در دربار خودهمواره عده ای از بزرگان علم و ادب مانند ابوریجان وابونصر عراق و ابوسهل مسیحی و ابوعلی سینا را نگاه می داشت . این سلسله به سال 408 هَ . ق . بدست محمود غزنوی منقرض گردید. مأمونیان . آل مأمون . (تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر صفا ج 1 ص 206). و رجوع به همین مأخذ و تعلیقات چهار مقاله چ معین صص 411-415 شود.



کلمات دیگر: