مبقة. [ م ِ ب َق ْق َ ] (ع ص ) زن بسیاراولاد. (از ذیل اقرب الموارد).
مبقه
لغت نامه دهخدا
مبقة. [ م ُ ب ِق ْ ق َ ] (ع ص ) ارض مبقة؛ زمین بسیار بَق ّ. بسیارپشه دار. پشه ناک . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بق شود.
کلمات دیگر:
مبقة. [ م ِ ب َق ْق َ ] (ع ص ) زن بسیاراولاد. (از ذیل اقرب الموارد).
مبقة. [ م ُ ب ِق ْ ق َ ] (ع ص ) ارض مبقة؛ زمین بسیار بَق ّ. بسیارپشه دار. پشه ناک . (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بق شود.