کلمه جو
صفحه اصلی

ناظرآباد

لغت نامه دهخدا

ناظرآباد. [ ظِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان ، در 73هزارگزی جنوب شرقی سراوان در نزدیکی خط مرزی واقع است و 3 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 408).


ناظرآباد. [ ظِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد در 22هزارگزی شمال غرب مشهد بر کنار راه شهر طوس به مشهد در جلگه معتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از قنات است و محصولش غلات و شغل مردمش زراعت و مالداری است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9 ص 416).



کلمات دیگر: