کلمه جو
صفحه اصلی

نمنم

مترادف و متضاد

اندکاندک، خردهخرده، ریزریز، نمنمک


فرهنگ معین

(نَ نَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) نقش کردن . 2 - زینت دادن . 3 - (اِ.) در فارسی منجوق های ریزریز که به وسیلة آن ها قاب قرآن و سرمه دان و جای مهر نماز و غیره را تزیین می کردند.


لغت نامه دهخدا

نمنم . [ ن َ ن َ ] (ع مص ) نقش کردن . زینت دادن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نمنمة شود. || (اِ) منجوق های ریزریز که به وسیله ٔ آنها قاب قرآن ، سرمه دان ، جای مهر نماز و غیره را تزیین می کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
- نمنم دوزی ؛ دوختن نمنم . نوعی ملیله دوزی به وسیله ٔ منجوق های ریزریز. (فرهنگ فارسی معین ).


نمنم . [ ن ِ ن ِ ] (ع اِ) سپیدی های ناخن . (فرهنگ خطی ). نُمْنُم . (منتهی الارب ). رجوع به نُمْنُم شود. || نشان و خط که باد بر خاک گذارد. (منتهی الارب ). شیار و خطوطی که وزش باد بر خاک پدید آرد. نمنیم . (از اقرب الموارد).


نمنم . [ ن ُ ن ُ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن جوانان پدید آید. نِمْنِم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). واحد آن نمنمة است .



کلمات دیگر: