بستانکار، داین، طلبکار، ≠ بدهکار
وامخواه
مترادف و متضاد
لغت نامه دهخدا
وامخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) قرض خواه . (آنندراج ). آنکه وام گرفتن از کسی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء). آنکه وام گرفتن خواهد.که از کسی وام دادن خواهد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مطالب . خواهنده . طلب کننده :
در آن دم که گرددشکم وامخواه
گلین دیگ بهتر که زرین کلاه .
|| محصل . آنکه ادای وام را از کسی میخواهد و طلب میکند. (ناظم الاطباء). بستانکار. طلبکار. فامخواه . وامده . که از بدهکار مطالبه کند. آنکه مطالبه ٔ وام داده ٔ خود کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
و گر وام دارد کسی زین گروه
شده ست از بد وامخواهان ستوه .
و گر وامخواهی بیاید ز راه
درم خواهد از مرد بی دستگاه .
گویی از دو لب من بوسه تقاضا چه کنی
وامخواهی نبود کو به تقاضا نشود.
از وام جهان اگر گیاهی است
می ترس که شوخ وامخواهی است .
کرم کن و بخر از دست وامخواهانم
که بر من از کرمت وام های بسیار است .
- امثال :
حیض مرد دیدار وامخواه است .
در آن دم که گرددشکم وامخواه
گلین دیگ بهتر که زرین کلاه .
امیرخسرو.
|| محصل . آنکه ادای وام را از کسی میخواهد و طلب میکند. (ناظم الاطباء). بستانکار. طلبکار. فامخواه . وامده . که از بدهکار مطالبه کند. آنکه مطالبه ٔ وام داده ٔ خود کند. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
و گر وام دارد کسی زین گروه
شده ست از بد وامخواهان ستوه .
فردوسی .
و گر وامخواهی بیاید ز راه
درم خواهد از مرد بی دستگاه .
فردوسی .
گویی از دو لب من بوسه تقاضا چه کنی
وامخواهی نبود کو به تقاضا نشود.
منوچهری .
از وام جهان اگر گیاهی است
می ترس که شوخ وامخواهی است .
نظامی .
کرم کن و بخر از دست وامخواهانم
که بر من از کرمت وام های بسیار است .
خاقانی .
- امثال :
حیض مرد دیدار وامخواه است .
کلمات دیگر: