کلمه جو
صفحه اصلی

هم کام

لغت نامه دهخدا

هم کام . [ هََ ] (ص مرکب ) هم آرزو. دو تن که یک مراد خواهند :
دلاَّرام او بود و هم کام او
همیشه به لب داشتی نام او.

فردوسی .




کلمات دیگر: