مترادف متوجه شدن : فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن، رو کردن، روی آوردن، رو نهادن، پرداختن، عطف شدن، برگشتن
برابر پارسی : آگاه شدن، هشیار شدن، دریافتن، روی آورشدن
dig, discover, fall, observe, remark, see, shift, spy, strike
رو کردن، روی آوردن، رو نهادن
پرداختن
عطف شدن، برگشتن
فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن
۱. فهمیدن، درک کردن، آگاه گشتن، ملتفت شدن
۲. رو کردن، روی آوردن، رو نهادن
۳. پرداختن
۴. عطف شدن، برگشتن
روی آورشدن