کلمه جو
صفحه اصلی

خوسیدن

لغت نامه دهخدا

خوسیدن . [ خوَ / خ ُدَ ] (مص ) خوابیدن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).


خوسیدن . [ دَ ] (مص ) خشکیدن . || درهم کشیدن . || پرچین کرده شدن . || تر کرده شدن . || جاری شدن از چشم . || جمع کردن . گرد کردن . فراهم آوردن . (ناظم الاطباء).


خوسیدن. [ دَ ] ( مص ) خشکیدن. || درهم کشیدن. || پرچین کرده شدن. || تر کرده شدن. || جاری شدن از چشم. || جمع کردن. گرد کردن. فراهم آوردن. ( ناظم الاطباء ).

خوسیدن. [ خوَ / خ ُدَ ] ( مص ) خوابیدن. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ).

واژه نامه بختیاریکا

( خَوسیدِن(خَوسستن) ) خوابیدِن


کلمات دیگر: