مخطط کردن اثر گذاردن
خط کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خط کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مخطط کردن. اثر گذاردن : ارض مشطبه ؛ زمین که در آن سیل اندک خط کرده باشد. ( منتهی الارب ).
- بخطکردن ؛ اصطلاحی است در بین سپاهیان و آن بمعنی در صف قرار دادن افراد است. بصف کردن. در صف درآوردن. در یک صف قرار دادن.
- بخطکردن ؛ اصطلاحی است در بین سپاهیان و آن بمعنی در صف قرار دادن افراد است. بصف کردن. در صف درآوردن. در یک صف قرار دادن.
واژه نامه بختیاریکا
( خط کِردِن ) نوشتن؛ کتابت
کلمات دیگر: