کلمه جو
صفحه اصلی

درجا

فارسی به انگلیسی

outright, resident


outright, resident, static


outright, resident, put

فرهنگ فارسی

( اسم ) فرمانی که در نظام بسربازان تا هر کس در هر محل که ایستاده پای خود را با آهنگ بزمین کوبد .

فرهنگ عمید

۱. به‌جا؛ به‌جای خود.
۲. (اسم مصدر) (نظامی) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده می‌شود تا در جایی که ایستاده‌اند پا به زمین بزنند.
⟨ درجا زدن: (مصدر لازم)
۱. (نظامی) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن.


۱. به جا، به جای خود.
۲. (اسم مصدر ) (نظامی ) فرمانی که در نظام به صفی از سربازان داده می شود تا در جایی که ایستاده اند پا به زمین بزنند.
* درجا زدن: (مصدر لازم )
۱. (نظامی ) پا بر زمین زدن بدون پیش رفتن.
۲. [عامیانه، مجاز] در یک حال یا در یک مقام باقی ماندن و پیشرفت نکردن.

گویش مازنی

۱زود – سریع ۲ثابت


/darjaa/ زود – سریع - ثابت

واژه نامه بختیاریکا

سر تیر
( دَرجا ) جا به دم

پیشنهاد کاربران

بلافاصله، بی درنگ

درجا:
بلافاصله، بی درنگ، فوراٌ ، فوری
( ( از کیف چند تا پوشه در آورد. "کلی هم درخت خرمالو داشت . در جا زنگ زدم به گرانیک". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 10 . ) )


کلمات دیگر: