کلمه جو
صفحه اصلی

خرگ

فرهنگ فارسی

کرک گیاه

لغت نامه دهخدا

خرگ. [ خ َ رَ ] ( اِ ) نامی است که در حوالی لار و بندرعباس به استبرق دهند. ( یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به استبرق شود. || چغاله و نارسیده شفتالو ( لغت محلی شوشتر ). || هر چیز نارسیده که در آن عفوصتی باشد ( لغت محلی شوشتر ).
- خرماخرگ ؛ نوعی خرماست که رطب نیست و خشک گونه می باشد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خرگ. [ خ َ ] ( اِ ) کرک گیاه. ( یادداشت بخط مؤلف ).

خرگ . [ خ َ ] (اِ) کرک گیاه . (یادداشت بخط مؤلف ).


خرگ . [ خ َ رَ ] (اِ) نامی است که در حوالی لار و بندرعباس به استبرق دهند. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به استبرق شود. || چغاله و نارسیده ٔ شفتالو (لغت محلی شوشتر). || هر چیز نارسیده که در آن عفوصتی باشد (لغت محلی شوشتر).
- خرماخرگ ؛ نوعی خرماست که رطب نیست و خشک گونه می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).


واژه نامه بختیاریکا

( خرگ * ) هلوی کوهی

پیشنهاد کاربران

خرگ با تلفظ خُرگ در گویش اچمی به معنای زغالی که هنوز سرخ و شخیده است

خُرگ در فارسی فارس و کرمان و کهکیلویه وجاهایی دیگر بچم اخگر و زغال سرخ و اتشین است انچه در عربی انرا جمره گویند


کلمات دیگر: