قمار عاشقانه، عنوان کتابی ست نوشته عبدالکریم سروش، نویسنده و فیلسوف ایرانی، دربارهٔ سلوک و منش مولانا جلال الدین محمد بلخی و آشنایی اش با شمس تبریزی و اتصال و
پیش گفتار
قمار عاشقانه
مولوی و تصوف عشقی
غم عاشقی و خنده معشوقی
خنده نمکین خداوند
شمس و مولانا
تاویل در مثنوی
حسین بن علی و جلال الدین رومی
قصه موسی و شبان و رازهای نهان
دریا و آفتاب در شعر مولوی
داستان معاویه و ابلیس
این کتاب به شرح زندگانی و سلوک معنوی مولانا می پردازد، دراین کتاب، سروش با قلمی تحلیلگرانه به تشریح مقاطع معرفتی مولانا در طی زندگانی اش می پردازد. آن چنان که نویسنده «زاهد با ترس» و «سجاده نشین باوقار» و «شیخ زیرک» و «مرده گریان» و «شمع جمع منبلان» قصه را پس از «طلوع شمس عشق» در «افق اقبالش»، «زنده ای خندان»، «عاشقی پران»، «یوسفی یوسف زاینده» و «آفتابی بی سایه» وصف می کند و او را به توصیف خود مولانا قمارباز عاشق می خواند.
سروش در این کتاب، در مورد دیدار مولوی با شمس، به تفصیل سخن برده است، به صورت اجمالی از دیدگاه او شمس مولانا را از قیدها بری و از بندها رها می کند و او را آزاد می کند، در صفحه ۱۱۱ کتاب، نویسنده چنین می نگارد:
شمس با جلال الدین جز این نکرد. جامه های ژنده او را از تن بیرون آورد، (ژنده هایی که جلال الدین، مستوری و آبرو و حشمت خود را بدان ها وابسته می دید) و او را عریان رها کرد. آنگاه آن تن عریان، بی وام کردن از کسی، خود به بافتن جامه دست برد، و قبایی از اطلس بر خود پوشاند و بر ژنده های پیشین نفرین و نفرت فرستاد:.mw-parser-output .b{text-align:justify;text-align-last:justify;border:0}.mw-parser-output .beyt{white-space:nowrap}
پیش گفتار
قمار عاشقانه
مولوی و تصوف عشقی
غم عاشقی و خنده معشوقی
خنده نمکین خداوند
شمس و مولانا
تاویل در مثنوی
حسین بن علی و جلال الدین رومی
قصه موسی و شبان و رازهای نهان
دریا و آفتاب در شعر مولوی
داستان معاویه و ابلیس
این کتاب به شرح زندگانی و سلوک معنوی مولانا می پردازد، دراین کتاب، سروش با قلمی تحلیلگرانه به تشریح مقاطع معرفتی مولانا در طی زندگانی اش می پردازد. آن چنان که نویسنده «زاهد با ترس» و «سجاده نشین باوقار» و «شیخ زیرک» و «مرده گریان» و «شمع جمع منبلان» قصه را پس از «طلوع شمس عشق» در «افق اقبالش»، «زنده ای خندان»، «عاشقی پران»، «یوسفی یوسف زاینده» و «آفتابی بی سایه» وصف می کند و او را به توصیف خود مولانا قمارباز عاشق می خواند.
سروش در این کتاب، در مورد دیدار مولوی با شمس، به تفصیل سخن برده است، به صورت اجمالی از دیدگاه او شمس مولانا را از قیدها بری و از بندها رها می کند و او را آزاد می کند، در صفحه ۱۱۱ کتاب، نویسنده چنین می نگارد:
شمس با جلال الدین جز این نکرد. جامه های ژنده او را از تن بیرون آورد، (ژنده هایی که جلال الدین، مستوری و آبرو و حشمت خود را بدان ها وابسته می دید) و او را عریان رها کرد. آنگاه آن تن عریان، بی وام کردن از کسی، خود به بافتن جامه دست برد، و قبایی از اطلس بر خود پوشاند و بر ژنده های پیشین نفرین و نفرت فرستاد:.mw-parser-output .b{text-align:justify;text-align-last:justify;border:0}.mw-parser-output .beyt{white-space:nowrap}
wiki: قمار عاشقانه