معنی اصطلاح -> خرکیف شدن ( غیرمودبانه )
خوشحال / سرحال شدن؛ به وجد آمدن؛ ذوق کردن زیاد
مثال:
چندتا گیلاس عرق انداخته بود بالا و حسابی خرکیف شده بود.
توضیح:
همچنین ← «عشق دنیا را کردن»
و ← «عرش را سیر کردن»
خوشحال / سرحال شدن؛ به وجد آمدن؛ ذوق کردن زیاد
مثال:
چندتا گیلاس عرق انداخته بود بالا و حسابی خرکیف شده بود.
توضیح:
همچنین ← «عشق دنیا را کردن»
و ← «عرش را سیر کردن»