هیش
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بر وزن و معنی هیچ است که لا شئی و معدوم باشد بافته را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند
لغت نامه دهخدا
هیش. [هََ ] ( ع مص ) تباهی افکندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || برانگیختن. || برانگیخته شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نرم دوشیدن. || فراهم آوردن. || سخن بسیار گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || طرب کردن. ( از اقرب الموارد ).
هیش. ( اِ، ص ، ق ) بر وزن و معنی هیچ است که لاشی و معدوم باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر.
این جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست.
هیش. ( اِ، ص ، ق ) بر وزن و معنی هیچ است که لاشی و معدوم باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر.
سنایی.
هرکه آمد هرکه آید میروداین جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست.
احمد ژنده پیل ( از آنندراج ).
|| ( اِ ) بافته ای را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند. || آهن جفت و آن آهنی باشد که زمین را به آن شیار کنند. ( برهان ) ( انجمن آرا ). خیش.هیش . (اِ، ص ، ق ) بر وزن و معنی هیچ است که لاشی ٔ و معدوم باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) :
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر.
هرکه آمد هرکه آید میرود
این جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست .
|| (اِ) بافته ای را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند. || آهن جفت و آن آهنی باشد که زمین را به آن شیار کنند. (برهان ) (انجمن آرا). خیش .
امروز در این دور دریغی نخورد هیش
از عدل تو یک سوخته بر عدل عمربر.
سنایی .
هرکه آمد هرکه آید میرود
این جهان محنت سرایی بیش نیست
احمد جامی تو را پندی دهد
آخرت را باش دنیا هیش نیست .
احمد ژنده پیل (از آنندراج ).
|| (اِ) بافته ای را گویند از کتان که بیشتر در بلاد هندوستان بافند. || آهن جفت و آن آهنی باشد که زمین را به آن شیار کنند. (برهان ) (انجمن آرا). خیش .
هیش . [هََ ] (ع مص ) تباهی افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || برانگیختن . || برانگیخته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نرم دوشیدن . || فراهم آوردن . || سخن بسیار گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || طرب کردن . (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
= هیچ
هیچ#NAME?
دانشنامه عمومی
پیوند زناشویی
گویش مازنی
/hish/ صوتی برای راندن ماکیان - لفظی برای متوقف ساختن اسب
۱صوتی برای راندن ماکیان ۲لفظی برای متوقف ساختن اسب
واژه نامه بختیاریکا
خیش
واحدی در سطح معادل دو گاو
واحدی در سطح معادل دو گاو
پیشنهاد کاربران
تلفظ:هِش ( hesh )
کوردی
معنای:درد، ازار
کوردی
معنای:درد، ازار
هیش یا حیش در کردی به معنی شخم زدن
کلمات دیگر: