behold!, now
نک
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
مدخنة
مترادف و متضاد
سر، نوک، انعام، بخشش، راس، ضربت اهسته، سرقلم، نک، پول چای، اطلاع منحرمانه، تیزی نوک چیزی
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوک منقار : نک طاوسکان و طاوسان گاه خوردن شده بزمین بوسان . ( خسرو دهلوی .رشیدی )
فرهنگ معین
(نُ ) (اِ. ) منقار مرغ ، نوک .
(نَ ) (ق . ) ۱ - اینک ، اکنون . ۲ - بل ، بلکه .
(نَ ) (ق . ) ۱ - اینک ، اکنون . ۲ - بل ، بلکه .
(نُ) (اِ.) منقار مرغ ، نوک .
(نَ) (ق .) 1 - اینک ، اکنون . 2 - بل ، بلکه .
لغت نامه دهخدا
نک. [ ن َ / ن ِ ] ( ق ) مخفف اینک است. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). اینک. اکنون. حالا. نون. شکسته اینک. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به اینک شود :
اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر
صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه.
نظام دنیا را نک بی نظام باید کرد.
نک همی میرد میان راه او.
لقمه حرص و امل زآنند خلق.
در چراگاه ستم کم کن چرا.
هرکه گوید کو قیامت ای صنم
روی بنما که قیامت نک منم.
نک. [ ن َ ] ( اِ ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). زاک. زاغ. شب . زمچ. زمه. ( یادداشت مؤلف ). مصحف زک است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به زک شود.
نک. [ ن ُ ] ( اِ ) منقار مرغان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). منقار مرغ. ( ناظم الاطباء ). مخفف نوک یعنی منقار است. ( انجمن آرا ). نوک. منقار. ( یادداشت مؤلف ) :
نک طاووسکان و طاووسان
گاه خوردن شده زمین بوسان.
- نک کوه ؛ ذروه و قله آن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نوک شود.
اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر
صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه.
کسائی.
چو بی نظامی دین را نظام خواهی دادنظام دنیا را نک بی نظام باید کرد.
ناصرخسرو.
گفت در ملکم سگی بد نیکخونک همی میرد میان راه او.
مولوی.
نک ز درویشی گریزانند خلق لقمه حرص و امل زآنند خلق.
مولوی.
نک بپرّانیده ای مرغ مرادر چراگاه ستم کم کن چرا.
مولوی.
|| ( صوت ) بنگر! ببین ! این است ! ها! ( یادداشت مؤلف ) : هرکه گوید کو قیامت ای صنم
روی بنما که قیامت نک منم.
مولوی ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( حرف ربط ) بل. بلکه.( فرهنگ فارسی معین ) : بل انتم قوم عادون ؛ نک شما گروهی اید ستمکاران. ( ترجمه تفسیر طبری از فرهنگ فارسی معین ).نک. [ ن َ ] ( اِ ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). زاک. زاغ. شب . زمچ. زمه. ( یادداشت مؤلف ). مصحف زک است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). رجوع به زک شود.
نک. [ ن ُ ] ( اِ ) منقار مرغان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). منقار مرغ. ( ناظم الاطباء ). مخفف نوک یعنی منقار است. ( انجمن آرا ). نوک. منقار. ( یادداشت مؤلف ) :
نک طاووسکان و طاووسان
گاه خوردن شده زمین بوسان.
امیرخسرو ( از انجمن آرا ).
رجوع به نوک شود. || تیزی سر و آخر هر چیزی. تُک. تیزه. نوک. ( یادداشت مؤلف ): نک قلم. نک شمشیر. رجوع به نوک شود.- نک کوه ؛ ذروه و قله آن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نوک شود.
نک . [ ن َ ] (اِ) زاج و زمه را گویند وآن چیزی است شبیه به نمک . (برهان قاطع) (آنندراج ). زاک . زاغ . شب ّ. زمچ . زمه . (یادداشت مؤلف ). مصحف زک است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به زک شود.
نک . [ ن َ / ن ِ ] (ق ) مخفف اینک است . (آنندراج ) (انجمن آرا). اینک . اکنون . حالا. نون . شکسته ٔ اینک . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اینک شود :
اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر
صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه .
چو بی نظامی دین را نظام خواهی داد
نظام دنیا را نک بی نظام باید کرد.
گفت در ملکم سگی بد نیکخو
نک همی میرد میان راه او.
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمه ٔ حرص و امل زآنند خلق .
نک بپرّانیده ای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا.
|| (صوت ) بنگر! ببین ! این است ! ها! (یادداشت مؤلف ) :
هرکه گوید کو قیامت ای صنم
روی بنما که قیامت نک منم .
|| (حرف ربط) بل . بلکه .(فرهنگ فارسی معین ) : بل انتم قوم عادون ؛ نک شما گروهی اید ستمکاران . (ترجمه ٔ تفسیر طبری از فرهنگ فارسی معین ).
اجل چون دام کرده گیر پوشیده به خاک اندر
صیاد از دور نک دانه برهنه کرده لوسانه .
کسائی .
چو بی نظامی دین را نظام خواهی داد
نظام دنیا را نک بی نظام باید کرد.
ناصرخسرو.
گفت در ملکم سگی بد نیکخو
نک همی میرد میان راه او.
مولوی .
نک ز درویشی گریزانند خلق
لقمه ٔ حرص و امل زآنند خلق .
مولوی .
نک بپرّانیده ای مرغ مرا
در چراگاه ستم کم کن چرا.
مولوی .
|| (صوت ) بنگر! ببین ! این است ! ها! (یادداشت مؤلف ) :
هرکه گوید کو قیامت ای صنم
روی بنما که قیامت نک منم .
مولوی (از یادداشت مؤلف ).
|| (حرف ربط) بل . بلکه .(فرهنگ فارسی معین ) : بل انتم قوم عادون ؛ نک شما گروهی اید ستمکاران . (ترجمه ٔ تفسیر طبری از فرهنگ فارسی معین ).
نک . [ ن ُ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان قاطع) (آنندراج ). منقار مرغ . (ناظم الاطباء). مخفف نوک یعنی منقار است . (انجمن آرا). نوک . منقار. (یادداشت مؤلف ) :
نک طاووسکان و طاووسان
گاه خوردن شده زمین بوسان .
رجوع به نوک شود. || تیزی سر و آخر هر چیزی . تُک . تیزه . نوک . (یادداشت مؤلف ): نک قلم . نک شمشیر. رجوع به نوک شود.
- نک کوه ؛ ذروه و قله ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوک شود.
نک طاووسکان و طاووسان
گاه خوردن شده زمین بوسان .
امیرخسرو (از انجمن آرا).
رجوع به نوک شود. || تیزی سر و آخر هر چیزی . تُک . تیزه . نوک . (یادداشت مؤلف ): نک قلم . نک شمشیر. رجوع به نوک شود.
- نک کوه ؛ ذروه و قله ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نوک شود.
فرهنگ عمید
اینک#NAME?
نوک#NAME?
= اینک
= نوک
= نوک
دانشنامه عمومی
نَکْ:(nak) در گویش گنابادی یعنی دندان تیز جلو ، دندان های نیش
نک (بازی ویدئویی). نک (به ژاپنی: ナック Nakku) یک بازی ویدئویی در سبک سکوبازی است که توسط استودیوی ژاپنی سونی ساخته شده است و بدست سونی کامپیوتر انترتینمنت به عنوان بازی زمان عرضه برای کنسول پلی استیشن ۴ منتشر شده است.
JP ۲۲ فوریه، ۲۰۱۴
NA ۱۵ نوامبر، ۲۰۱۳
EU ۲۹ نوامبر، ۲۰۱۳
JP ۲۲ فوریه، ۲۰۱۴
NA ۱۵ نوامبر، ۲۰۱۳
EU ۲۹ نوامبر، ۲۰۱۳
wiki: نک (بازی ویدئویی)
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی لَمْ نَکُ: نبودیم
معنی لَمْ نَکُ نُطْعِمُ: طعام نمی دادیم
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)
معنی لَمْ نَکُ نُطْعِمُ: طعام نمی دادیم
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)
wikialkb: نَک
واژه نامه بختیاریکا
( نَک ) خورد؛ بسیار ریز؛ خورد و خاک شیر؛ پودر
( نُک ) نُچ
( نُک ) نُچ
پیشنهاد کاربران
نَک در گویش زبان بختیاری به معنای پودر شده ، خورده شده مثل آردمیباشد.
نک در گویش اچمی به معنای خوب
نَکیدَن = در لحظه بودن. لذتیدن از لحظه.
نَک در گویش یزدی به معنای دهان میباشد
ویشکا درزبان قدیم اتش بودوننک بدبختانه تلفضش قلط است بشخص بند سابت شده که در تلفظ مکانهای تاریخی حوروفات جدید کارگرفته شده که هویت از دست برود و باجدیت بررسی نشوداطراف سنگر وبخشها استان گیلان پر از اثار زندگی باستان است درتاریخ اتش جایگاه والا وبالایی داشت هم اتش پرست بودیم وهم دراگاه نگاه داشتن ملت درزندگی باستان نقش هایی داشته همیشه روشن وپر قدرت وپر نور بوده ونیروی بود که زندگی مردمان را رونق می بخشیددرپایان جنگل پر از خطر درشب جایگاهی بوده که نامش ویشکا نک یعنی جای نگهداری اتش بوده است مادر گیلان جاهای داریم اسمه به روز دارد مثله اتش گاه که برمیگردادبه قدیم اینها در یک راسته قرار دارد ورودی وخروجی شهر قلمرو پادشاهی بوده ومقر نظامی این ارسه باتمدنهای هزاران ساله برمی گرداد ای کاش این
مکانها اسم باستانی خودش را داشتن وبه اگاهی مردم
درمورد تاریخ امپراطوری ایران کمک شایان وبرازنده ملت میشداسم جدید ممنو ع
🔯وطنه پر از رمزورازه من ایران🔯
مکانها اسم باستانی خودش را داشتن وبه اگاهی مردم
درمورد تاریخ امپراطوری ایران کمک شایان وبرازنده ملت میشداسم جدید ممنو ع
🔯وطنه پر از رمزورازه من ایران🔯
نَک در بختیاری به معنی پودر کردن است. مثلا می گوییم: خوو نمکانِه نک کن یعنی نمک ها را خوب پودر کن.
کلمات دیگر: