کلمه جو
صفحه اصلی

کشه

فارسی به انگلیسی

line


فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان طرق رود بخش نطنز شهرستان کاشان واقع در ۳۷ کیلومتری جنوب باختر نظنز کوهستانی و سردسیر دارای ۱۲٠٠ تن سکنه .
( اسم ) اسطو خودوس .
دهی از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در ۱۳ هزار گزی شمال خاوری فرمهین با ۲۷۲ تن سکنه . آب آن از قنات و رود شهر آب و راه مالروست و از فرمهین می توان اتومبیل برد.

فرهنگ معین

(کَ شَ ) (اِ. ) خطی را که به جهت علامت بطلان بر نوشته کشند.

لغت نامه دهخدا

کشه . [ ک َ ش َ / ش ِ ] (اِ) گدا. گدایی کننده . (ناظم الاطباء) (برهان ). گدای را کشه خوانند یعنی که مال مردم را بخود کشد. (لغت فرس اسدی ص 491) :
کشه بربندی گرفتی در گدایی سرسری
از تبار خود که دیدی کشه ای بربنددا.

عسجدی .


|| خطی باشد که بکشند خواه بر دیوار و خواه بر زمین و خواه به قلم و چوب و انگشت و غیره . بعضی گویند به معنی خط و نوشته است مطقاً خواه خط عربی باشد و خواه فارسی و هندوی و غیره و بعضی به معنی نوشته به ضم اول گفته اند. (برهان ). || خطی که بجهت علامت بطلان برنوشته بکشند. (از ناظم الاطباء) (برهان ). خط که اندر کشند. (لغت فرس اسدی ) :
تو به سیه نامگی قاسمی
گر کشه ٔ عفو کشی حاکمی .

شاه قاسم انوار.


|| تنگ چاروا و آن نواری باشد که بر زین یا پالان دوزند. (برهان ). تنگ زین . تنگ پالان . || تنگی که بروی بارکشند. (ناظم الاطباء). || بر چارپایان هم حمل کرده اند. || آسانی . (برهان ). سهولت . ضد دشواری . برابر دشواری . (برهان ) (ناظم الاطباء). || کشاله . رجوع به کشاله شود.

کشه . [ ک َ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 13 هزارگزی شمال خاوری فرمهین با 272تن سکنه . آب آن از قنات و رود شهرآب و راه مالرو است و از فرمهین می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


کشه . [ ک َش ْ ش َ / ش ِ ](اِ) چارپای پالان افکنده . (برهان ) (ناظم الاطباء).


کشه . [ ک ِ ش َ] (معرب ، اِ) گیاهی که به یونانی اسطوخودوس گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء).


کشه. [ ک ِ ش َ] ( معرب ، اِ ) گیاهی که به یونانی اسطوخودوس گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

کشه. [ ک َ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) گدا. گدایی کننده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). گدای را کشه خوانند یعنی که مال مردم را بخود کشد. ( لغت فرس اسدی ص 491 ) :
کشه بربندی گرفتی در گدایی سرسری
از تبار خود که دیدی کشه ای بربنددا.
عسجدی.
|| خطی باشد که بکشند خواه بر دیوار و خواه بر زمین و خواه به قلم و چوب و انگشت و غیره. بعضی گویند به معنی خط و نوشته است مطقاً خواه خط عربی باشد و خواه فارسی و هندوی و غیره و بعضی به معنی نوشته به ضم اول گفته اند. ( برهان ). || خطی که بجهت علامت بطلان برنوشته بکشند. ( از ناظم الاطباء ) ( برهان ). خط که اندر کشند. ( لغت فرس اسدی ) :
تو به سیه نامگی قاسمی
گر کشه عفو کشی حاکمی.
شاه قاسم انوار.
|| تنگ چاروا و آن نواری باشد که بر زین یا پالان دوزند. ( برهان ). تنگ زین. تنگ پالان. || تنگی که بروی بارکشند. ( ناظم الاطباء ). || بر چارپایان هم حمل کرده اند. || آسانی. ( برهان ). سهولت. ضد دشواری. برابر دشواری. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || کشاله. رجوع به کشاله شود.

کشه. [ ک َش ْ ش َ / ش ِ ]( اِ ) چارپای پالان افکنده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

کشه. [ ک َ ش ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 13 هزارگزی شمال خاوری فرمهین با 272تن سکنه. آب آن از قنات و رود شهرآب و راه مالرو است و از فرمهین می توان اتومبیل برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

کشه. [ ک ِ ش ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طرق رود بخش نطنز شهرستان کاشان واقع در 37 هزارگزی جنوب باختری نطنز و 5 هزارگزی شمال شوسه نطنز به اصفهان با 120تن سکنه. آب آن از 2 رشته قنات و راه فرعی از طریق یحیی آباد دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

کشه . [ ک ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرق رود بخش نطنز شهرستان کاشان واقع در 37 هزارگزی جنوب باختری نطنز و 5 هزارگزی شمال شوسه ٔ نطنز به اصفهان با 120تن سکنه . آب آن از 2 رشته قنات و راه فرعی از طریق یحیی آباد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. خطی که با قلم دیگر بکشند.
۲. تنگ چهارپایان.
۳. گدا.

دانشنامه عمومی

کشه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کشه (تفرش)
کشه (نطنز)

(مازنی) [ک َ ش ِ] بغل و آغوش.


گویش مازنی

/kashe/ آغوش - واحد اندازه گیری به اندازه ی یک بغل – آنچه در یک بغل جا گیرد

۱آغوش ۲واحد اندازه گیری به اندازه ی یک بغل – آنچه در یک بغل ...


پیشنهاد کاربران

کشه با فتحه «ک» و کسره «ش» در زبان تبری به معنای آغوش و بغل می باشد.

کشه : با کسر کاف و شین به زبان عرب خمسه به گله گوسفند گفته می شود که از استراحت گاه خود حرکت کند.
غنم کشه: گوسفندان حرکت کرد
البته، کشع با کسر کاف و فتح شین هم به همین معناست

در گویش محلی زرین دشت فارس "کشه"بافتح که و کسر شی به معنی" رودخانه "است.

کَشَه در گویش یزدی یعنی دامن

در گویش یزدی، دامن می شود ، کَشه

کشه یعنی جایی که در کشان کوه باشد نزدیک کوه کشان کوه

کشه در مازنی یعنی بقلیدن، درآغوشیدن


کلمات دیگر: